تمامیت نه محدود به کلام(که البته کلام گستره خیلی وسیعی داره طبق تعریفش و افکار و باورهای خودمون را هم شامل میشه) بلکه در تمام جنبهها هستش، تمامیت به معنای غرفه غرفه نبودن وجوده. همونجوری که توی لینک بالا هم توضیح داده، کلام در ۶ تا مفهوم کلی تعریف میشه و تمامیت داشتن به معنای الزام در انجام حرفی که زدیم نیست، طبیعتا شرایط متغیر هستش و حتی ممکنه اتفاقی بیفته که باعث و بانیش ما نباشیم، اماااا ما همواره مسئول حرفمون هستیم و ممکنه تصمیم بگیریم که نخوایم دیگه به حرفهمون عمل کنیم و بخوایم تغییرش بدیم و تو این زمان به جای پیچوندن و لاپوشانی کردن، میرسیم به مرحله اطلاع دادن و جبران.
اینکه زودترین زمانی که میفهمم نمی تونم به حرفم عمل کنم یا نمیخوام عمل کنم، به ذینفعانش اطلاع بدم. اگه قراره دیرتر انجام بدم بگم کی میتونم انجامش بدم و اگه قرار نیست انجام بدم بگم.
قدم بعدی که به اندازه قدم قبلی مهم هستش، جبران هستش، اینکه جبرانی متناسب با کاری که نتونستم انجام بدم تعیین کنم و با ذینفعان اون حرف مطرح کنم. مهم بودن جبران در اینه که رابطهای که لطمه دیده رو کمی ترمیم میکنه و امکان ساخت ارتباط موثر را برای من راهبر فراهم میکنه.
مهدی رفتاری اینجا تو تلسی درموردش توضیح میده.
بهصورت دقیقتر نوع بودنمان ترکیبی است (تشکیلشده) از
حالت ذهنی
حالت عاطفی (احساسی)
حالت بدنی
افکار، روند افکار و خاطرات ما
یا به بیان تجربیتر، نوع بودن ما در هرلحظه ترکیبی است از
نگرش یا حالت ذهنی ما
احساست یا هیجانات ما
حسهای بدن ما
افکار و خاطرات ما
به بیان خلاصه نوع بودن ما آن چیزی است که در درون ما میگذرد.
گذشته با حال ارتباطی نداره
حال از آینده میاد
پس چرا متخصصان باور دارند حال از گذشته میاد؟
کسانی که نمیتوانند گذشته را به یاد بیاورند، محکوم به تکرار آن هستند - جورج سانتیانا
کسانی که آینده را بر اساس گذشته تجسم میکنند نیز محکوم به تکرار آن هستند - ورنر ارهارد
این ویدیو از مجید در مورد رکت
چه چیزی را نمی خواهید ولی همچنان در زندگی تان پابرجاست؟
هر چیزی که نمی خواهید ولی همچنان در زندگی تان پابرجاست، رهایی شما برای بودن و رهایی شما برای عمل کردن را محدود می کند.
گانگسترها برای پولشویی و مشروع کردن کار خود دکان(رکت) راه میاندازند تا ویترینی باشند برای پنهان کردن کارهای پشت آن. ما هم کارهایی را انجام میدهیم و توجیهاتی همانند ویترین به وجود میآوریم تا کارهای پشت پردهمان را مشروع کند.
وقتی رکت (دکان) راه می اندازید (یعنی وقتی رکت (دکان) شما تحریک می شود) مجموعه فرصت هایتان برای بودن به شدت محدود می شود. در نتیجۀ نوع بودن تان، نگرش/دریافت، فکر کردن، برنامه ریزی و عمل کردن تان نیز توسط موقعیتی که برایتان به آن شکل نمود پیدا می کند، محدود می شود و شکل می گیرد
ما عشق، سلامتی، پول، رضایت/شادی و ... رو میدیم برای اینکه حق به جانب باشیم! برای اینکه حق با من باشه!
این بدان معنا نیست که هر نوع بودنی، راهبر بودن است یا هر عملی، راهبری کردن است. بلکه بدان معناست که هیچ نوع بودنی خارج از راهبر بودن نیست و هیچ عملی خارج از عملکرد راهبری نیست.
اگرچه درست است که راهبر و راهبری به عنوان عرصه های امکان، مثال ها یا مواردی از راهبر یا راهبری و توصیف ها یا تعریف هایی از راهبر یا راهبری نیستند، اما با توجه به این که راهبر و راهبری به عنوان عرصه های امکان نامحدود هستند، هیچ مثال یا توصیف یا تعریفی نیست که خارج از راهبر و راهبری به عنوان عرصه های امکان باشد
انتزاع زبانی
راهبر و راهبری، راهبر و راهبری را به عنوان عرصه های امکان خلق می کنند که در آنها وقتی راهبر هستید همۀ انواع ممکنِ بودن در دسترس شماست، و وقتی عملکرد راهبری دارید، همۀ عملکردهای ممکن در دسترس شماست.
اصطلاح تخصصی
متعهد به محقق کردن آینده ای که قرار نبود اتفاق بیفتد آینده ای که دغدغه های ذینفعان را برآورده می کند، و با در دسترس بودن مجموعۀ فرصت های نامحدود برای بودن و عملکرد، بودنِ آن نوع فضایی برای راهبر و راهبری که طوری که شرایطی که با آن سر و کار دارید برایتان نمود پیدا می کند را شکل میدهد به طوری که که نوع بودن و عمل کردن شما که به طور طبیعی با آن نمود همبسته است، همان راهبر بودن و عملکرد موثر راهبری است
از مفاهیم مشترکی که بین تحول/راهبری و فلسفه علم وجود داره همین مفهومه که از جناب «توماس کوهن» و کتاب «ساختار انقلابهای علمی» گرفته شده. یکی از خوبیهای دوره اینه که از آدمهای عمیقی در حوزههای مختلف، مفاهیمی را وام گرفته.
برای آشنایی ابتدایی با مفهوم پارادایم شیفت این قسمت از سجاد سلیمانی خوبه.
اگه خیلی عمیق تر بخواید خود کتاب ساختار انقلاب علمی را بخوانید، سلسله جلسات متن خوانیای که توسط «علیرضا شفاه» انجام شده بی نظیره.
پارادایم در نگاه اکنون من، دنیاییه که توش زندگی میکنیم و با تاکید بیشتر باید بگم که دنیایی که من در آن زندگی میکنم. مجموعه پیش فرضها، اشیایای که باور دارم که در جهان وجود دارن یا دقیق تر نوعی که اشیا بر من خودشون را آشکار میکنن.
مثلا وقتی من نیوتونی دنیا را میبینم(در مقایسه با فیزیک نسبی)، من چیزهای مطلقی را تصور میکنم که در فضایی نامتنهایی وجود دارند. این یک نگاه به پدیدههای جهان است ولی در نگاه نسبی من باور به وجود مطلق سرعت و گردش زمین ندارم و اصلا فرقی نمیکند بگم زمین دور خورشید میچرخد، خورشید دور زمین، هر دو به دور یکی دیگر و ... یا به طور مشابه باوری به وجود نیروی گرانش ندارم، بلکه خمشدن فضا و زمان نحوه نگاه من دنیا است.
وقتی من دنیا را جوری ببینم، متناسب با آن هم رفتار میکنم، مثلا اگر من فکر میکنم کسی همواره دیر میکند و کار را درست انجام نمیدهد، جوری رفتار میکنم که همین پدیده را ببینم(به سوگیری تایید و پیشبینیهای خود برآورنده میتوانید نگاهی کنید)، پس کار را به او نمیسپارم و خودم انجام میدهم یا اگر سپردم انتظار دارم که با تاخیر انجام شود و متناسب با آن برنامه میریزم. این در تضاد با مفهوم تحول است که دنبال آن هستیم، در تحول من میخواهم رخدادها ادامه گذشته شان نباشند بلکه چیزی شوند که من آن را خلق میکنم.
نوشته من هم در جهان برساختهام تاثیر دارم و نوشته مشاهده نظریهبار و توهم قضاوت ارزشیابی هم از مفهوم پارادایم استفاده کردهاند و هم به شرح و توصیف آن کمک میکنند.
آقای معلم هم نوشته هایی درمورد پارادایم و جناب کوهن داره.
هستی شناسانه / معرفشناسانه(ontological / Epistemological)
بافتمانی که از شما استفاده می کند تا به صورت بروز طبیعی پیشوا باشیم
What you resist persists
مهر قهار(ruthless compassion)