اپیزود پانزدهم پادکست رواق - ممکن ها غیرممکنها
در ادامه نوشته «جستاری در باب پادکست رواق»، خلاصهای از قسمت/اپیزود پانزدهم پادکست رواق از فرزین رنجبر را آوردهام. قسمتهای قبلی را در همان نوشته یا در انتهای این پست میتوانید بخوانید. همچنین این متن را از این لینک در ویرگول میتوانید بخوانید.
«در این اپیزود با تمثیل مهمانی از زندگی آشنا میشیم و به متر زیست اصل میپردازیم و از نگاه وجودی به غیرممکن شدن ممکنها و ارتباطش با مرگ نگاه میکنیم»
دوگانه ابدی امنیت و آزادی.
توصیه به روانکاوان.
+ اضطرابها نه ممکنه و نه باید به صفر برسه. موتور محرک به سمت زندگی اصیل. از نفس زندگی غافل نشیم. تعادل بین اضطراب و سر زندگی
تمثیل مهمانی
وقتی اضطراب بیش از حد باشه: لذت نبردن از مهمونی چون مهمونی تموم میشه، این همون کاریه که اضطرابهای وجودی میکنه، پس زندگی زندگی از ترس از پایان، نه گفتن به هستی به خاطر ترس از نیستی.
در نبود اضطراب وجودی: مشغول شدن به کارای دیگه، باید بیاد وسط. اگر اضطراب ها کامل به مهاق رفته باشه.
در تعادل تاجایی که میشه استفاده میکنیم و به کسی هم ضرر نمیزنیم.
مهمونیهامون متفاوته اما روح مهمونی بیشتر از جسمش مهمه.
حافظ. «هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی. کین کیمای هستی قارون کند گدا را»
اگر مهمونیت اونجوری که میخوای نیست، عقل حکم میکنه که ازش لذت ببری، هنر توئه، راهشو باید پیدا کنی.
+ کسایی که رضایت از زندگی بیشتری داره، با مرگ هم راحتتر کنار میاد. اضطراب وجودی کمتری را تجربه میکنه. در ساحت خودآگاه دوستدار زندگیه. در ساحت ناخودآگاه راحت تر با اضطرابها کنار میاد.
+ از تمام شدن مهمونی، کسی که بهره کامل برده راحتتر کنار میاد. همه ناراحت میشن اما بحث سر کنار اومدنه. زندگی را نمیشه عقب انداخت. معنای در لحظه زندگی کردن اینه که از زندگی لذت ببره با هر آنچه که هست.
ممکنه شربت بریزه رو لباست، میخوای مهمونی رو به خودت زهر کنی؟
(پذیرش همراه عمل)
بروس. اغوای جنسی زنان دیگر. یک شب هم به تنهایی به سر نبرده. اتفاقا سرد مزاجه. ترسهای عریان وجودی، معمولا ترسها چند لایه میره زیر. تنها در هتل بودن و رفتن برق. همراهی یک سگ هم کمک به تسکینش کرد. همراهی یک موجود زنده هم میتونه کافی باشه.
تو برای من اینو میخوای که پیر بشم و بمیرم. سکس را حائل بین خودش و پیری میدونه. کامروایی جنسی مشکلی نداره اما زیستن برای سکس اصیل نیست. خواب کمان جادویی. سکس به یک زندگی کوتاه تعبیر میشه براش که توالیش یک ریسمان طولانی میشه.
سندرم انتقال. وابستگی به رواندرمانگر. نجات را در دستان درمانگر میدونه. عصبانی کردن رواندرمانگر برای نوازش منفی. راهش اینه که دوز واقعیت را بالا ببره و رک و پوسکنده بهش بگه این چه سندرمیه.
مشکل بیمار ممکنه اضطراب خود درمانگر را هم بیدار کنه و دوتایی انکارش کنن.
+ تنها راه مداوم و همیشگی برای کاهش اضطرابهای وجودی اینه که حواسمون به خود زندگی باشه، زندگی کردن را عقب نندازیم.
+ متر زیست اصیل: زندگی تا ابد تکرار. این لحظه مدام قراره تکرار بشه. لحظههایی که تکرارشون ما را خرسند میکنه اصیله و اونایی که ملول میکنه غیر اصیله.
+ بخشی از اضطرابهای وجودی مرگ به خود مرگ مربوط نیست. با بالا رفتن سن دچار ترس از غیر ممکن شدن ممکنها میشیم. گزینهها کمتر بشن.
نمودار صعودی زندگی. نحوه ترسیم کردن نمودار زندگی حاوی اطلاعات زیادی از نگرش ما به زندگیه. مثلا تپه طور دیدنش. در حالی که زندگی یک نمودار کاملا نزولیه.
+ پایان زندگی غیرممکن شدن تمام ممکنهاست. ما ممکنها را بیشتر ماهیتی میبینیم. حتی بیشتر این ممکنها ذهنیه و نه در دنیای واقعی. کسی که الانم کوه نمیره نگران اینه که بعدا نتونه کوه بره! اون ممکنهها معمولا اصیل نیستن و در زمان اکنون هم بهشون توجه نمیکنیم. اتفاقا با بالا رفتن سن ممکنهایی هم ایجاد میشه. در نمودار اگزیستانسیال زندگی شیب تند نداریم چون تا زمان زنده بودن از مهمترین امتیاز ممکن یعنی وجود بهرهمندیم پس اگر دنبال رضایت از زندگی باشیم فرق چندانی نداره کجای زندگی باشیم.
+ زندگی پس از مرگ بیشتر ایمانیه. اگزیستانسیالیسم میگه اگه میخوای آموزههای من جواب بده و برای پاسداشت وجود ناچاریم چیزی را به بعد از این زندگی موکول نکنیم. تصور اینکه میشه بخشی از زندگی را میتوان در جهانی دیگر زیست و به آن منتقل کرد ما را در تلاش برای زندگی اصیل تنبل میکنه.
اگه فکر کنیم فعلا وقت هست، ممکنه دچار حسرت بشیم. آشتی با پدر.
<1402/08/12>